تو کجایی سهراب
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 97
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 1546
بازدید کل : 116777
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

شعر
شعر
جمعه 25 اسفند 1396برچسب:, :: 9:23 ::  نويسنده : مهدی        

 

 

درفرودست اکنون، کفتری می میرد در همان آبادی،

 

 کوزه از آب تهی است آب را گل کردند…

 

آن سپیدار بلند، که فلان رود روان، از کنارش میرفت،

 

 زرد و قامت کج و پژمرده شده،

 

دگر آن درویش هم، دلش از اینهمه ناپاکی این آب روان، بخروش آمده،

 

اما … خاموش است،

 

تا مبادا که همان خشکه نان هم ز کفش بستانند،

 

در مصاف گل و لای، رود زیبا خجل است، گویی…

 

زشتی دو برابر کند این آب کنون،

 

آب را گل کردند…

 

حرمت عشق شکستند، ناله از من بربودند،

 

مستی از من بگرفتند، آب را گل کردند…

 

 چه گل آلود این آب، و چه ناپاک این رود،

 

 تو به ما گفتی: مردم بالادست، چه صفایی دارند،

 

 غنچه ای گر شکفد، اهل دهباخبرند،  

 

و تو امروز کجایی سهراب؟!!

 

تا ببینی، که همان مردم بالادست،

 

ز صفا عاری و از عشق تهی میباشند،

 

 چشمه هشان بی آب… گاوهاشان بی شیر…

 

 دهشان بی رونق، ساکت و خاموش است،

 

 دگر از غنچه شکفتن خبری نیست،

 

 مردم بالادست، همه در ماتم و اندوه نشستند اما…

 

کدخدا در خانه با زنش میخندد، آب را گل کردند…

 

تو نبودی سهراب، آب را گل کردند…

 

تو کجایی سهراب؟

 

آب را گل کردند

 

چشم ها را بستند و چه با دل کردند…

 

وای سهراب کجایی آخر؟……

 

زخم ها بر دل عاشق کردند

 

خون به چشمان شقایق کردند..

 

تو کجایی سهراب؟

 

که همین نزدیکی عشق را دار زدند,

 

همه جا سایه ی دیوار زدند…

 

وای سهراب دلم را کشتند…..